( خاست خواست:
-
به » خواستن « است در حالی که » بلند شدن، برپا شدن و ایستادن « به معنی » برخاستن « یا » خاستن « فعل
خواهش، « است. از فعل خواستن کلمه هایی چون » خواهش کردن، دوست داشتن و طلب کردن « معنای
ساخته می شود. » خواستار و خواهان
مثال: پدر از روی تخت برخاست. می خواستم به مادر تلفن کنم که از راه رسید.
نکته: بن مضارع خواستن، خواه و بن مضارع خاستن، خیز می باشد.
قواعد اضافه خواندیم که در ترکیب اضافی و وصفی یک کسره ) ( به همراه اسم اول می آید. -
مانند: کتابِ خوب ظرفِ آش
می گیرند. به این » ی« نکته: کلمه هایی که به ) الف یا واو ( ختم می شوند هنگام اضافه شدن به کلمه ی دیگر
میانجی می گویند. » ی« ، حرف
مانند: همای سعادت خدای بزرگ بوی خوش پای برهنه
ختم می شوند، هنگام اضافه شدن به کلمه ی دیگر همان کسره ) - » ی« نکته: آن دسته از کلمه هایی که به حرف
( را می گیرند. مانند: قاضیِ شهر، بازیِ بچّه ها
قواعد جدا و سرهم نویسی : هم: در بیش تر موارد با کلمه ی بعد از خود به صورت پیوسته و سر هم نوشته می
شود. مانند: همکار، همراه، همسایه، همسر، همدل، همشهری.
اما گاهی به صورت جدا نوشته می شود:
1 هنگامی کلمه ی بعد از آن با ) الف ( آغاز شود. مانند: هم اتاق -
2 هنگامی که کلمه ی بعد از آن با ) م ( آغاز شود. مانند: هم مرز -
- سر هم است. » بهتر « تر: معمولاً جدا نوشته می شود امّا در برخی از کلمه ها مانند
17
مانند: کوچک تر، بزرگ تر، خوب تر
- چه: جدا نوشته می شود امّا در صورتی که بعد از کلمه ای پسوند باشد پیوسته نوشته می شود؛
- را: جدا نوشته می شود. مانند: آن را، تو را، کتاب را
- نشانه ی جمع، در دستور خط گذشته بیش تر متصل نوشته می شد امّا امروزه جدا نویسی » های « : ها
این کلمه بهتر است. مانند: کتاب ها، قلم ها
قواعد تشدید
نکته: بر روی کلمه هایی که مشدد نیستند نباید تشدید گذاشته شود.
- مانند: تقویت، تربیت ...
تشدید ندارند اماوقتی به کلمه های دیگر اضافه شوند و یا ضمیری به » حق، سد، خط، رد « نکته : کلمه هایی مانند
آن ها وصل شود، تشدید می گیرند.
مانند: حق با اوست. او سد ساخت.
حقّ مردم سدّ کرج
18
غزل:
غزل: یکی از قالب های شعر فارسی است و شعری است حداقل در پنج بیت که مصراع اوّل آن با مصراع های زوج
هم قافیه اند. موضوع غزل، عشق، عرفان، و مضامین اجتماعی است. مولوی، سعدی و حافظ از غزل سرایان بزرگ
فارسی هستند.
12
تخلّص : اصطلاحی است در شعر و آن نام معروفی است که شاعر برای خود بر می گزیند و در شعرش می آورد. به
بیتی که شاعر نام خود را در آن آورده، نیز بیت تخلص می گویند.
مانند: ندیدم خوش تر از شعر تو حافظ به قرآنی که اندر سینه داری
مثل: سخن معروفی است که میان مردم رایج می شود. مثل ها حاوی نکته های آموزنده ای هستند که باعث می
شوند، نوشته های ما شیرین و دلچسب تر شود. این سخنان گاه به صورت ضرب المثل ها نسل به نسل ادامه می
یابند. بسیاری از اشعار بزرگانی چون سعدی، امروزه به شکل مثل درآمده است.
مانند: عاقبت جوینده یابنده بود.
مراعات نظیر) تناسب( : قرار گرفتن کلمه هایی که از نظر معنایی و یا دلیلی منطقی ارتباطی با هم دارند در یک
نوشته یا سخن )مراعات نظیر یا تناسب( نامیده می شود.
مثال: گربه ی مسکین اگر پر داشتی تخم گنجشک از جهان برداشتی
تناسب - - - - - -< پر تخم گنجشک - - ------
تضاد )طباق(: وجود کلمه هایی که از نظر معنایی مخالف هم هستند در یک عبارت را )تضاد( می نامند.
مثال: نیک باشی و بدت گوید خلق به که بد باشی و نیکت بینند
تضاد - - - - - -< نیک بد - ------
تلمیح: اشاره به آیه یا حدیث یا داستانی قرآنی و یا تاریخی در یک نوشته )تلمیح( نامیده می شود.
مثال: به نام خدایی که جان آفرید سخن گفتن اندر زبان آفرید
تلمیح به آیات قرآن دارد. خلق الانسان من...
13
مبالغه : هرگاه نویسنده یا گوینده ای در نوشته یا سخن خود اتفاقی غیر ممکن را ممکن نشان بدهد و یا به
عبارتی بزرگ نمایی خارج از منطقی انجام بدهد می گوییم مبالغه کرده است.
مثال: گهی بوسه بر سر زدش گه به روی ز خون زیر سمش همی راند جوی
زبس کاو همی گریه بر نعل کرد همه ریگ و خاک زمین لعل کرد
مبالغه - - - - - -< زیادی اشک و تبدیل آن به جوی ------
مبالغه - - - - - - -< همه ی زمین از خون دل )اشک( تهمینه مادر سهراب به رنگ سرخ درآمد -------
کنایه : وقتی عبارتی با معنایی غیر مستقیم یا دور از ذهن در نوشته ای به کار برود می گوییم کنایه دارد.
مثال : با سیه دل چه سود گفتن وعظ ؟ نرود میخ آهنی در سنگ
مفهوم کنایی - - - - - - -< شخص بد گمان پذیرای نصیحت و راهنمایی نیست. -------
تمثیل )ضرب المثل(: گاهی برای انتقال یک مفهوم به خصوص برای مردم عادی نویسنده یا گوینده مثالی تکراری
و عامه فهم می آورد که در این صورت می گویند او از آرایه ی تمثیل استفاده کرده است.
مثال : از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو
توضیح: برای توضیح دادن درباره ی عاقبت هر کاری که به آن کار بستگی دارد.
تشخیص )جان بخشی به اشیا آدم نمایی(: -
همان طور که از نام این آرایه مشخص است نویسنده یا گوینده جایی که بخواهد غیر مستقیم مفهومی را تعریف یا
نکوهش کند به جای انسان یا انسان ها از اشیا یا جانوران یا ویژگی های انسانی استفاده می کند.
مثال:
بلبل آهسته به گل گفت شبی که مرا با تو تمنایی هست
من به پیوند تو یک رای شدم گر ترا نیز چنین رایی هست
14
سجع: در ادبیات فارسی از گذشته ی دور در >> نثر << وقتی می خواستند نوشته ویا سخن دارای وزن بنویسند یا
بگویند از سجع استفاده کرده می کردند، یعنی از کلمه هایی که شبیه قافیه ی شعر هم وزن می باشند، بهره می
گرفتند. مثال:
>>خداوندا، داغ تو دارم و بدان شادم ، اما از )بود( خویش در فریادم. الهی شناخت تو مارا امان و لطف تو ما را عیان.
الهی ضعیفان را پناهی مومنان را گواهی. چه بود که افزایی و نکاهی؟!<<
علائم نگارش:
1( نقطه ) . ( در پایان جمله های خبری و یا برخی جمله های انشایی می آید. -
مانند: تهران پایتخت ایران است.
2( ویرگول یا درنگ نما ) ، ( بین کلمه هایی که در مورد آن ها توضیح یکسانی می دهیم، برای جلوگیری از تکرار -
استفاده کرد. » ، « می توان از » وَ «
مانند: آب، هوا و آتش چهار عنصر پایه در طبیعت اند.
3( دو نقطه ) : ( 1 پیش از نقل قول سخن به کار می رود. -
» . برترین شرافت ها، دانش است « : حضرت علی )ع( فرموده اند
- 2 هنگام معنی کردن کلمه ها مانند: خیره: بیهوده -
وقتی عین سخن کسی را نقل کنیم، این علامت را به کار می گیریم. - ) » ... « ( 4( گیومه
». هرکه با بزرگان ستیزد، خون خود ریزد « : مانند: سعدی می گوید
5( علامت تعجّب ) ! ( این علامت تنها نشانه ی تعجب نیست بلکه در پایان جمله هایی به کار می رود که -
نشان دهنده ی یکی از حالت های عاطفی هستند.
15
مانند: تعجب، تأکید، تحسین، ترحم، تمسخر، تردید، امر و نهی، آرزو، دعا و خطاب مانند: عجب آدم زرنگی!
6( علامت سؤال ) ؟ ( در پایان جمله های پرسشی می آید. مانند: از کجا آمده ای؟ -
7( سه نقطه ) ... ( هنگامی که بخشی از کلام حذف می شود و یا ناتمام می ماند از این نشانه استفاده می کنیم. -
مانند: هرچند حالا خیلی دیر شده است ولی ...
8( خط تیره یا خط فاصله ) ( این نشانه، وقتی به کار می رود که بخواهیم درباره ی بخشی از جمله توضیح کوتاهی
بدهیم. این توضیح را میان دو خط تیره می نویسیم.
مانند: یک قوطی کبریت هم برای جلب مشتری به دست گرفته بود.
9( پرانتز یا دو هلال ) ( این علامت برای نشان دادن عبارت های توضیحی به کار می رود. -
537 ه . ق ( شاعر و عارف بزرگ ایرانی است. - مانند: عطّار ) 618
11 ( کروشه یا قلّاب ] [ از این علامت در نمایش نامه ها استفاده می شود. -
پدر ] با عصبانیّت [: از جلوی چشمانم دور شو.
11 ( پرسش و تعجّب ) ؟! ( دوعلامت پرسش و تعجّب در مواردی کنار هم می آیند که جمله مفهوم سؤال و -
تعجب را با هم در بر داشته باشد. مانند: علی با تعجب پرسید : به مدرسه نمی روی؟!
- - « از مصدر » گزار « و فعل » گذاشتن « از مصدر » گذار « 1 کلمه های متشابه ) هم آوا ( 1( گذار گزار: فعل
است و بنابراین در کلمه هایی » نهادن، قرار دادن، و ضع کردن و تأسیس کردن « به معنی » گذاشتن « . است » گزاردن
که ) گذار یا گزار ( دارند، باید به معنی توجّه کرد. مثل: لیوان را روی میز می گذارم.
با دقت بسیار به کلمه های زیر و معنای آن ها توجّه کنید و آن ها را به خاطر بسپارید.
نمازگزار، خدمت گزار، شکرگزار، حق گزار، کارگزار، سپاس گزار، خراجگزار، وامگزار، قانون گذار، بنیان گذار، تخم گذار، فروگذار، تأثیر گذار.